صفحه اصلی پروفایل مدیر ایمیل آرشیو وبلاگ عناوین نوشته ها
مشخصات وب
از هر چمن سمنی بيست و پنج سال پيش از امروز، در يک روز تابستانی که موسم باروری، بالنده گی و زاينده گیست، در يکی از باغستان های طبيعت، که درختان آن از قامت های خميده ی انسان؛ نضج و مايه گرفته اند، ناخواسته و خلاف ميل پديده ی دست و پا شوری بسان دانه ی سيب؛ بريکی از شاخه سارهای تک درخت تنهايي، اعلام موجوديت مي کند که بزودی او را "حسين" مي نامند. زادروز حسين در تقويم مروج خورشيدی، سال 1362 حک و ثبت تاريخ خانواده گیش مي گردد.
روزگاران حيات دو دهه ی وی، فراز و فرودهای شگرفی داشته که شگردهای اين نوسان، چگونه گی سير متوازن تکاملش را نيز متحول و دگرگون ساخته است. بدانسان که همروزگاران او نيز با چنين شگردها نا آشنا نمانده اند.
حسين پيوسته به خود مي بالد که در درازنای هستی اين قايق گسسته و شکسته، هيچگاهی او را تنها نگذاشته و با ناله ها و ضجه های زادبومش همانقدر آشناست که با خنده و شادمانی هايش.
حسين در قلب تپنده ی اين ديار (کابل) پا به هستی مي گذارد و در سال 1369، با دنيای از آرزو، آوای زنگ دبستان عبدالرحيم شهيد را لبيک مي گويد. هنوز هم کرسی شاگردان دبستانی است که کابل سرسبز را آتش مي گيرد و او با همه ی آرمان هايش، به آغوش زادگاه آبايي اش (جاغوری) پناه مي برد.
حسين آموزش های دوره ی راهنمايي اش را با موفقيت در جاغوری به پايان مي رساند و پس از اندک آرامشی، همراه با خوانواده، دوباره به سرزمين سوخته (کابل) بر مي گردد و آموزش های دبيرستانی خويش را تا انتها در ليسه عبدالرحيم شهيد به اکمال مي رساند.
حسين همچنان با دنيای جديد ارتباطات و تکنالوجی همنوا گام برمي دارد. او با برنامه های متعددی کمپيوتر آشناست.
حسين آرزو دارد تا بيشتر از هرچيزی ديگری، با بهترين صنعت مدرن ازلی و ابدی ويژه انسان (انديشدن) خوب آشنا گردد و اين آرزو برای او، رؤيايي ست هميشه و جاويد...زيرا او آب کمتر مي جويد و بيشتر تشنه گی حس مي کند...